همه هســــــتی من

  عشــــــــــــــــــقم  یه تولد برات تو خونه خاله زهره گرفتیم خیلی مختصر و ساده با یه کیک و کادو خاله ها که بیشتر اسباب بازی بود   تولد اصلی هم توی مهد کودک بود باز هم ساده و مختصر ، یه کیک در کنار بچه های مهد کودک و مامان اشرف و خاله الهه  شب قبل از تولدت هم که اومدیم خونه بابا دانیال هم سوپرایزی اومده بود به خاطره تولده تو ؛ عکس العملت دیدنی بود . ...

  آقای من ،عزیـــــــــــــــــزم ، عشقم شب میلادت مبارک همه کسم ؛ سه ساله شدی نفسم ... همه وجودم مامانی جونم  چقدر تکرار کنم دوستت دارم عشقمو بهت ثابت کنه ؛ چقدر کلمه ها قاصرند و عاجــــــــز ،    چقدر از داشتنت خوشحالمو به خودم می بالــــــــــــــــم . سه ساله شدی تنها دلیل زنده بودنم . چقدر آقایی  ؛جقدر فهمیده ایی ،چقدر شیرینی و باهوش و شیطون و دوست داشـــــــــــــتنی . چقدر تو این یک سال تغییر کردی چقدر بزرگ شدی همه چیز رو درک می کنی با من حرف می زنی ، نظر می دی گاهی تهدیدم می کنی ....  فردا تولد گرفتم برات تو مهد کودک فکر کردم اینجور...